در دهه 80 با شدت گرفتن رقابت در بازار و ورود برندهای قوی به بازار تغییرات مهمی در این دهه به وجود آمد و باعث شد مفهوم آمیخته بازاریابی از P به C تغییر کند که C حرف اول Customer و یا مشتری میباشد و در واقع مرکز توجه از Product به Customer تغییر پیدا کرد یعنی اگر مشتری تغییر کرد همه چیز باید تغییر کند. پس به جای Product گفتند Customer Solution و یا راهکار مشتری و در واقع به این توجه کردند که محصول چه فایدهای برای مشتری دارد، به این ترتیب Price به Cost to Customer تغییر کرد و هدف آن این بود که به جای آنکه بر روی قیمت محصول رقابت کرد باید بر روی هزینه بدست آوردن محصول توسط مشتری متمرکز شد. به این ترتیب Place دیگر مهم نبود و راحتی مشتری و یا Customer Convenience اهمیت پیدا کرد و هدف این بود که تلاش کرد تا مشتری کالا را به راحتی و بدون دغدغه بتواند تهیه کند. پس از آن Promotion نیز به ارتباطات با مشتری و یا Communication تغییر کرد و هدف این بود که با مشتری در ارتباط باشند و به کمک ارتباطات با مشتری در او ایجاد رضایت کنند. در این دوره بود که مفهوم Corporate Culture در فروش به وجود آمد، که هدف آن دخیل بودن تمام افراد در فرآیند فروش بود و همهی تیم حواسشان به مشتری باشد و برای این که مشتری در فرآیند فروش درگیر نباشد مفهومی به نام CRM به وجود آمد و هدف آن مدیریت ارتباط با مشتری بود و در نهایت مفهومی به نام بستر و یا Context به وجود آمد و هدف آن گسترش دادن فرهنگ شرکت تا نقطه فروش بود.